ღ♥ღدلخوشی ها کم نیست ღ♥ღ

روزی دیگر......

بالاخره دیشب تا ساعت 2 نشستم و کار پرده های اتاقم رو انجام دادم . برای نهار به خاطر گل پسری قورمه سبزی گذاشتم چون خیلی دوست داره.                                                 امروز تست آدمک گودیناف رو برای محمدرضا انجام دادم ، به نظرم خیلی درست نیست نه اینکه پسرم باهوش نباشه ، اتفاقا ذهن فوق العاده قوی و کنجکاو و پرسشگری داره ولی دیگه وقتی جواب تست بشه نابغه ؟؟؟؟؟؟ من که تمام سعی ام رو کردم که مو به مو و دقیق انجامش بدم نمیدونم والله به اندازه کافی عاقل باشه و انسانیت داشته باشه بسه ...
11 خرداد 1391

بدون عنوان

خیلی خسته ام ولی نباید کم بیارم . کلی کار هست که باید انجامش بدم . چند روز دیگه همسر عزیزم میاد و دلم میخواد همه چی مرتب باشه . عصری مشغول خیاطی شدم و با پارچه بنفش تیره ای که داشتم یه پرده برای اتاقم دوختم . البته فعلا مال یکی از درها رو آماده کردم و یکی دیگه هم هنوز مونده که بعد از اینکه پسری خوابید باید بدوزم ، اگه الان مشغول بشم اون هم میاد ور دلم میشینه . راستی امروز با محمدرضا رفتیم بازار و دوتا دسته چغندر ریز گرفتیم . برگهاشو چیدم و غده هاشو توی یک گلدون کاشتم حالا دیگه چغندر هم به محصولات باغ ما ( گلدونهای داخل پارکینگ) اضافه شد اگر جعفری و اسفناج و نعناع رو هم بکارم دیگه سبزی آشم ردیف میشه . برای بوته های خیار هم نخ ...
10 خرداد 1391

بدون عنوان

                                      زندگی یعنی چه ................. شب آرامي بود مي روم در ايوان، تا بپرسم از خود زندگي يعني چه؟ مادرم سيني چايي در دست گل لبخندي چيد ،هديه اش داد به من خواهرم تكه ناني آورد ، آمد آنجا لب پاشويه نشست پدرم دفتر شعري آورد، تكيه بر پشتي داد شعر زيبايي خواند ، و مرا برد، به آرامش زيباي يقين :با خودم مي گفتم زندگي، راز بزرگي است كه در ما جاريست زندگي فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنيا جاريست زندگي ، آب...
9 خرداد 1391

طالع ماه تولد من

                                                          اسفند  متولدین اسفند، نماد: حوت  ویژگی‌ها و خصوصیات‌ کلی‌ متولدین‌ اسفند ماه‌: خلاق‌، با قدرت‌ تخیل‌ قوی‌، حساس‌، زود    رنج‌، دلسوز و با احساس‌  دل‌ رحم‌، رئوف‌، رحیم‌ و مهربان‌  ا...
8 خرداد 1391

آخرین کلاس دوره کاردانی معماری....

 بالاخره تموم شد.  آخرین جلسه کلاس رو هم رفتیم ، اگر خدا بخواد و توی امتحانات موفق بشم 4 ترم کاردانی  تموم میشه و من یه نفس راحت میکشم . به هر حال با وجود محمدرضای گلم و نبود همسری  خیلی به من سخت گذشت .  توی این مدت دوتا پروژه سنگین دارم که باید تا 13 و 20 تیر آماده کنم و تحویل بدم .  خیلی دلم میخواد بعد امتحان برم سفر . امروز به سرم زد به جای اینکه برای پسرم جشن تولد بگیریم  بریم چند روزی رو دوبی حسااااابی خوش بگذرونیم . درسته هوا گرمه ولی امروز که سرچ میکردم  دیدم فستیوال های تابستونی داره با کلی جشن و تفریح و تخفیف .....    حالاااااااا ، یه چیزی به کله ی مبار...
8 خرداد 1391

شب به خیر

 وای داره ساعت 3 میشه و من هول هولکی تونستم 3 تا پاورپوئینت برای درس آشنایی با  معماری جهان آماده کنم . کلاسش تموم شده ولی چون ما پروژه ارائه ندادیم و 4 نمره هم داشت  خانم پور... با استاد صحبت (وایییییییییییییییییی چه بارونییییییی یهویی یه رگبار شدییییید الان زد)  کرد و استاد که فکر میکرد ما از قبل کار آماده کرده بودیم گفت اشکالی نداره کارتون رو روی cd برام  بیارید و خلاصه من آماده ش کردم .  حالا ببینم میتونم کله سحر بیدار بشم و ترسیم هامو انجام بدم.  دیگه باید برم بخوابم .  شب خودم به خیر
7 خرداد 1391

روز گرم و پر کار

 شکر خدا روز خوبی رو گذروندیم . پر کار و گرم و شرجی ولی خوب ....  عصری از دانشگاه رفتم خونه مادر شوهر و بعد از خوردن هندونه ی خنک و گرفتن انرژی  به همراه پسری اومدیم خونه . بعد از جا به جا شدن رفتیم توی پارکینگ و مشغول باغبونی  شدیم و بذر های شاهی و لوبیا سبز و گشنیز رو هم کاشتیم . حالا ما توی گلدونهامون  خیار ، گوجه ، توت فرنگی ، فلفل شیرین ، فلفل تند ، فلفل دلمه های رنگی ، لوبیا سبز ،  گشنیز و شاهی داریم . پیشرفت خوبی بود . خدا کنه تا اومدن همسری حسابی حیاطمون  سر سبز بشه. حالا دیگه برم با پسری شام بخوریم چون هردومون خیلی کار کردیم و خسته ایم  بعدش هم من باید احتمالا تا صبح بشینم و کلی ...
6 خرداد 1391

من ماندم و پسرم والبته همسری که دور از ماست....

 سلام  از امروز این وبلاگ فقط برای دلنوشته های من برای خودم ..................  دیگه جوانه ای وجود نداره و این هم قسمت ما بود . به گفته یکی از دوستان که ماما هستن  از اونجایی که من قبل محمدرضا دو تا حاملگی منجر به سقط داشتم(پوچ بود) این دفعه رو هم  به عنوان سومین در نظر میگیرند و این یعنی برای داشتن فرزند دوم باید مشاوره ژنتیک انجام بدیم  و حتما تحت نظر پزشک باشم چون ممکنه به خودم آسیب جدی برسه. و اینگونه شد که بنده تا حد  زیادی قید داشتن فرزند دوم رو زدم .  خیلی برام جالب بود توی این یک هفته عشقم و وابستگیم به محمدرضای نازم چندین برابر شد .  حالا دیگه یقین دارم که محمدرضا فقط و فق...
6 خرداد 1391